غزلواره ای قدیمی
قدیس را چشم تو اغفال می کند
خورشید را عشق تو دنبال می کند
چشمت به یک نظاره با سرنوشت من
کار هزار استخاره و صد فال می کند
این برگه را که بیهده از عمر می رود
با یک کرشمه ٬ نگاه تو ٬ تک خال می کند
می دانم عاقبت در یک شب قشنگ
چشمم خطوط ذهن تو را اشغال می کند
اما چه سود٬ رای مساعد چشمت به عشق مرا
شورای نگهبان قلب تو ٬ ابطال می کند.
پ ن : اشکالات زیاد وزنی شعر را بر من ببخشایید.
+ نوشته شده در بیست و دوم فروردین ۱۳۸۶ ساعت 12:59 توسط نسرین
|
سرم سوخته