بازی یلدا و آیینه
کنج و نقاب عزیزم منو به یه بازی دعوت کردند برای اعتراف کردن:
۱- اعتراف می کنم به قتل مورچه هایی که ندیدم ٬ به قتل روزی که مثل مورچه ها
۲- اعتراف می کنم به هم آغوشی با بادهایی که برای همیشه رفته اند
۳- به اعتیاد کشیدن پردههای بلندی که روز را پشت میله ها زندانی می کنند
۴- به احتکار لبخندهایم
۵- به دزدیدن نگاهم وقتی در چشمان تو خیره می شد.
+ نوشته شده در سوم دی ۱۳۸۵ ساعت 7:15 توسط نسرین
|
سرم سوخته