بارانی ها
۱.
بین بی خیال رفتن و
قطره قطره تموم شدن ٬ مردد بود
ابر سپیدی که چرک چند ماهه ی زمین ٬ غصه دارش کرده بود .
۲.
برق از سر آدم می پروند
دعوای دو تا ابر
که عطش زمین ٬ حشری شون کرده بود!
۳.
مثل شمع ٬ داشت آب می شد
ابری که
دلش به حال خشکی زمین بدجوری سوخته بود.
+ نوشته شده در ششم آبان ۱۳۸۵ ساعت 8:30 توسط نسرین
|
سرم سوخته