۱.

بین بی خیال رفتن و

قطره قطره تموم شدن ٬ مردد بود

ابر سپیدی که چرک چند ماهه ی زمین ٬ غصه دارش کرده بود .

۲.

برق از سر آدم می پروند

دعوای دو تا ابر

که عطش زمین ٬ حشری شون کرده بود!

۳.

مثل شمع ٬ داشت آب می شد

ابری که

دلش به حال خشکی زمین بدجوری سوخته بود.