آیینه
شعری که می گویدم
حقيقت
فرار از حقيقت تو
دردي را دوا نمي كند
حالا بيدار كه باشم و هوشيار ،هيچ
رويايت را چه كنم.
+
نوشته شده در بیست و ششم بهمن ۱۳۸۹ ساعت 11:10 توسط نسرین |
سرم سوخته
اما سرنوشتم
هنوز سوختن است
خانه
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
نوشتههای پیشین
شهریور ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۱
مهر ۱۳۹۰
بهمن ۱۳۸۹
خرداد ۱۳۸۹
آذر ۱۳۸۸
اسفند ۱۳۸۷
آبان ۱۳۸۷
مرداد ۱۳۸۷
تیر ۱۳۸۷
اردیبهشت ۱۳۸۷
فروردین ۱۳۸۷
اسفند ۱۳۸۶
بهمن ۱۳۸۶
آبان ۱۳۸۶
مهر ۱۳۸۶
شهریور ۱۳۸۶
مرداد ۱۳۸۶
تیر ۱۳۸۶
خرداد ۱۳۸۶
اردیبهشت ۱۳۸۶
فروردین ۱۳۸۶
اسفند ۱۳۸۵
بهمن ۱۳۸۵
دی ۱۳۸۵
آذر ۱۳۸۵
آبان ۱۳۸۵
مهر ۱۳۸۵
شهریور ۱۳۸۵
مرداد ۱۳۸۵
تیر ۱۳۸۵
خرداد ۱۳۸۵
اردیبهشت ۱۳۸۵
پیوندها
کمی تا قسمتی ابری
آبین
کنج ذهن
قاصد وهم
پیغامی از آب
آب و آیینه
ارس درختی که ...
خودم
خانه ای از شن ومه
روزگار
BLOGFA.COM